مکسیمیلیان ، تنها بازمانده نسلی از خوناشامهای یک جزیره کارائیبی است و برای ادامه نسلش ، باید یک همسر برای خود پیدا کند . او می داند که نوزادی از زنی که پدری خوناشام دارد ، به دنیا خواهد آمد و به جستجوی او در بروکلین می رود و ...
رئيس پليس ديترويت در يک عمليات کشته مي شود و «اکسل فولي» (مورفي)، پليس سخت کوش خيلي زود درمي يابد که قاتل، رئيس حراست يک پارک تفريحي در لس آنجلس است...
یک مرد موفق و زن باز بعد از اینکه گرفتار یک رئیس زن در محیط کارش می شود، می فهمد که سبک زندگی اش در معرض خطر است...
در چهارسال گذشته ، جک کیتس پلیس سنفرانسیسکو بدنبال فروشنده موراد مخدری بوده که هیچ کس نمیتواند اورا پیدا کند...
شوگر ریمورد حمله ی یک خلافکار قرار می گیرد و کوییک به او کمک می کند. شوگر به نشانه ی قدرشناسی، کوییک را به فرزند خواندگی قبول میکند. بیست سال بعد، شوگر با کمک کوییک ، در محله ی هارلم یک کلوب شبانه را اداره می کند، که اتفاقا بسیار سودآور است...
«آکيم» (مورفي)، شاهزاده ي افريقايي به دختري که پدرش برايش در نظر گرفته، علاقه اي ندارد و همراه دوستش، «سمي» (هال) به امريکا مي رود. او در آن جا شيفته ي دختري به نام «ليزا»(هدلي)مي شود و به اتفاق سمي،با هويت بدلي، نزد پدر اليزا شروع به کار مي کند.
«اکسل فولی» ( ادی مورفی ) به بورلی هیلز لس آنجلس باز می گردد تا به «تاگارت» و «رزوود» در پرونده ای جدید کمک کند...
تبت. مرد خبيثي به نام «ساردو» (دنس) و افرادش با اخلال در برگزاري مراسمي مقدس، کودکي جادويي معروف به «پسر طلايي» (ريت) را مي ربايند. همزمان در لس آنجلس، سياه پوستي به نام «چندلر» (مورفي)، متخصص يافتن بچه هاي گم شده، با خبر مي شود که او را براي نجات پسر طلايي «برگزيده» اند.
«اکسل فولي» (مورفي)، کارآگاه ديترويتي به بورلي هيلز لس آنجلس مي رود تا قاتلان بهترين دوستش را بیابد و دستگير کند...
یک مهندس کارخانه تسلیحات از وقتی که یک فرمانده تانک تا سالها بعد از جنگ مجبور است با عواقب آن کنار بیاید با زندگی کاری خود در ستیز است...
