این گو هم یک گانگستر است و همچنین یک شوهر و پدر برای زن و دخترش است که آرزو دارد خانواده خود را از آپارتمان شلخته به خانه بزرگتر برساند. از دخترش دوری می کند و زنش به طور مداوم به او می گوید تا یک کار آبرومند پیدا کند اما ...
دختری که فکر می کند یک روبات جنگی است، به بیمارستان روانی راه پیدا کرده و با بقیه بیماران روبرو می شود. او سرانجام عاشق مردی می شود که معتقد است می تواند روح آدم ها را بدزدد...
در سال ۱۹۶۹ سالی پر تنش در دنیا ، دسته ای از دانش اموزان تصمیم می گیرند تعطیلات تابستان خود را به روستایی دور افتاده بروند یکی از پسر های گروه عاشق دختری از روستا میشود اما…
«پارک هیه – بونگ» (هیه – بونگ) در کناره ی رودخانه ی هان درسئول اغذیه فروشی کوچکی را اداره می کند و با دو پسر، یک دختر و نوه اش زندگی می کند. یک روز هیولایی از اعماق رودخانه بیرون می آید و نوه ی خانواده را می رباید. همه ی اعضای خانواده بر آشفته و درمانده هستند ولی هنگامی که می فهمند نوه زنده است در پی نجات او بر می آیند...
زنی بنام «گیوم جا» بعد از ۱۳ سال حبس کشیدن در زندان به جرم آدم ربایی و قتل یک پسربچه، اکنون آزاد شده و تصمیم دارد سر و سامانی به زندگی اش بدهد...
کیم سون وو (لی بیانگ هان) مجری و مدیر هتلی ست که صاحبش شخصی مجرم و بسیار خشن است و ...
«اوه دا-سو» بعد از ربوده شدن توسط شخصی ناشناس و کشیدن حبس به مدت ۱۵ سال، اکنون آزاد شده است و در حالی که با یک تلفن همراه، پول نقد و لباس های گران قیمت مجهز شده، تنها ۵ روز فرصت دارد کسی که او را اسیر کرده بود را بیابد...
